زلف پریشان میکنی تا ویران خانه ام سازی
اما افسوس،نمیدانی که من جغدم ز ویران خانه میسازم
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم،اونقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم.
دوست داشتن تنها چیزی است که نوبتی نیست،پس خارج از نوبت دوستت دارم.
خواستم توی قلبت خونه کنم،دیدم زمینش خیلی گرونه! چون فقیرم توی چشمات چادر میزنم.
در عمق آرزوی من است که در وجودت خانه ای داشته باشم،حتی به مساحت یک یاد.
آسمانی را دوست دارم که بارانش فقط برای شستن غمهای تو ببارد.
به سلامتی اونی که تنهاست
نه اینکه نتونسته با کسی باشه.
بلکه نخواسته با هر کسی باشه
سلامتی هر کی تنهاست
صبح یک روز من از پیش خودم خواهم رفت
بی خبر با دل درویش خودم خواهم رفت
می روم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم
بی خیال همه کس باشم و دریا باشم
دائم الخمر ترین آدم دنیا باشم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
ساقیا در بدنم نیست توان جام بده
گور بابای غم هر دو جهان جام بده
برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند
نیمه گمشده را بیخیال شو لطفا ، اگر سهم تو بود که گم نمی شد
همین نیمه ای که هستی رو پیدا کن...
یک عالمه اتفاق دوره ام کرده اند
نه می افتند
نه می روند
فقط می رقصند
گاهی آدم می ماند بین
بودن یا نبودن !
به رفتن که فکر می کنی ،
اتفاقی میفتد که منصرف می شوی !
می خواهی بمانی ،
رفتاری می بینی که انگار باید بروی
یــــــه آدمــــــایی هــــــم هســـتنـــد ...
کــــــه هیــــــچ وقــــــت تـــرکـــت نمـــیکنـــن!
ولــــــی بـــلـــدن کــــــاری کـــنـــن
تــــــا خــــــودت یـــواش یـــواش تــــــرکشــــــون کـــنـــی...