به سلامتی اونی که تنهاست
نه اینکه نتونسته با کسی باشه.
بلکه نخواسته با هر کسی باشه
سلامتی هر کی تنهاست
صبح یک روز من از پیش خودم خواهم رفت
بی خبر با دل درویش خودم خواهم رفت
می روم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم
بی خیال همه کس باشم و دریا باشم
دائم الخمر ترین آدم دنیا باشم
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
ساقیا در بدنم نیست توان جام بده
گور بابای غم هر دو جهان جام بده
برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند
نیمه گمشده را بیخیال شو لطفا ، اگر سهم تو بود که گم نمی شد
همین نیمه ای که هستی رو پیدا کن...
یک عالمه اتفاق دوره ام کرده اند
نه می افتند
نه می روند
فقط می رقصند
گاهی آدم می ماند بین
بودن یا نبودن !
به رفتن که فکر می کنی ،
اتفاقی میفتد که منصرف می شوی !
می خواهی بمانی ،
رفتاری می بینی که انگار باید بروی
یــــــه آدمــــــایی هــــــم هســـتنـــد ...
کــــــه هیــــــچ وقــــــت تـــرکـــت نمـــیکنـــن!
ولــــــی بـــلـــدن کــــــاری کـــنـــن
تــــــا خــــــودت یـــواش یـــواش تــــــرکشــــــون کـــنـــی...
از یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم :
بزرگ ترین اشتباه؟
گفت: عاشق شدن ...
گفتم: بزرگ ترین شکست؟
گفت: شکستِ عشق ...
گفتم: بزرگ ترین درد؟
گفت: از چشمِ معشوق افتادن ...
گفتم: بزرگ ترین غصه؟
گفت: یک روز چشم هایمعشوق رو ندیدن ...
گفتم: بزرگ ترین ماتم؟
گفت: در عزای معشوق نشستن ...
گفتم: قشنگ ترین عشق؟
گفت: شیرین و فرهاد ...
گفتم: زیباترین لحظه؟
گفت: در کنارِ معشوق بودن ...
گفتم: بزرگ ترین رویا؟
گفت: به معشوق رسیدن ...
پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟
اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت :
مرگ....
هرکسی با من لحظه ای نشست عشق را در برق چشمانم دید و فهمید
همه پرسیدند عاشقی؟؟؟ ومن سکوت کردم
به جان خودت این روزها همه میگویند رفتارت مانند قبل ها نیست.
از تو چه پنهان خودم هم فهمیده ام که چه زیبا رفتارم به تو نزدیک تر شده.
همه جز خودت می دانند که عشق گرفته ام
حتی خواجه حافظ شیرازی هم از زخم پنهان من با خبر شده
از پس که تفعل زده ام به او تا حال تو را جویان شوم
امضا:غریبه
شعر کــوچـــه
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینة عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
زیباترین غروب: غروب عاشقان
زیباترین سنگ: دل یار
زیباترین مایع: اشک
زیباترین ناله: آه
زیباترین دف: قلب تو
زیباترین کلام :دوستت دارم . . .